هیوم ادراکاتی ک به انطباعات حسی مربوط هستند رو اصیل میدونه و میگه چون بین دو گزاره ای که ما بهش میگیم علت و معلول رابطه ی علیت رو مشاهده نمیکنه پس علیت ثبوت ندارد میخواهیم این نظرو نقد کنیم.....
انطباعات(دادههای بیواسطه) - ادراک حسی (ظاهری یا باطنی)
این ادراکات اعم از ادراکات به حس ظاهری مانند آگاهی ناشی از دیدن یاشنیدن و... و ادراکات به حس باطنی مانند آگاهی از درد و احساس غضب و محبت و... است. این نوع ادراکات صرفاً در هنگام تماس و مواجهه مستقیم حواس با مدرَک حسی ایجاد میشود.
تصورات یا ایدهها(مفاهیم)
نسخهها و صورتهای خفیف و کمرنگ انطباعات هستند، بدین صورت که پس از قطع ارتباط مستقیم حسی فاعل شناسا با شیء مدرک، صورت ضعیف آن شیء به کمک حافظه باقی میماند که هیوم آن صورت کمرنگ و ضعیف را تصور یا ایده یا فکر نامیده است.به اعتقاد هیوم به جز موارد استثنایی (مانند حالات تب و جنون و...) همیشه انطباعات از تصورات نیرومندتر و واضحترند.هیوم با تحلیل علیت به این نتیجه میرسد که مفهوم علیت مسبوق به هیچ انطباعی نبوده و هیچ ما به ازای حسی ندارد و بر اساس اصالت حسی، بیاعتبار بوده و صرفاً ساخته ذهن است و بیرون نما نیست! و ضرورتی هم که در رابطه دو چیز به نام علت و معلول به نظر میآید، مولود تداعی معانی و عادت است و حاکی از ضرورت علی در خارج نیست.
هیوم سه خصوصیت در تحلیل این معنا به دست آورده است: الف) مجاورت و همنشینی ب) توالی و تقدم و تأخر زمانی) ضرورت و رابطه ضروری. هیوم در مورد دو خصوصیت نخست گرچه به تفصیل سخن گفته است ولی در نهایت در تکوین مفهوم علیت برای آن دو، چندان ارزشی قائل نشده است.او معتقد است که: (چه بسا در مواردی مجاورت و توالی باشد ولی علیتی در کار نباشد)درمورد سوم:این ضرورت و التزام به هیچ انطباع حسی باز نمیگردد
نقد اول
مقدمه 1) هیوم از فلاسفه ی تجربه گرا بود نه تعقلی
مقدمه 2) ارزش تجربه منوط به پذیرش اصل علیت است نه اینکه علیت منوط به ثبوت تجربی باشد
نتیجه) به عبارتی هیوم با نفی علیت نفی خود کرده و اولین صدمه ی این نفی به تمامی تفکرات خودش برمیگردد از جمله همین نفی یعنی هیوم نا آگاهانه با "نفی علیت"
'نفی خود' را نفی میکند! یعنی هیوم با نفی علیت علیت را اثبات میکند.
نقد دوم
مقدمه 1) هیوم آگاهی را منحصر در تجربه میداند
مقدمه2) هیوم علیت را منحصر در عالم ماده در نظر میگیرد و به نفی آن می پردازد
نتیجه) هیوم نا آگاهانه، همین اصل که علیت منحصر به عالم ماده است را با اتکا به علیت بیان میکند چرا؟
زیرا به گفته ی خود هیوم ابزار او تجربه و انطباعات حسی است. میدانیم که این تجربه به تمامی عالم غلبه ندارد بنا بر این او با اتکا به اصل علیت، علیت را منحصر در عالم ماده میداند و به نفی آن میپردازد. به عبارت دیگر با اتکا به اصلی که "نفی آن میکند" به نظریه پردازی میپردازد و این چیزی جز 'تخریب خود' نیست.
نقد سوم
نقد هیوم بیشتر به دال و مدلول باز میگردد نه علیت حقیقی و این نشان دهنده ی عدم آگاهی صحیح هیوم از علیت حقیقی می باشد.
دال:چیزی که دلالت میکند و راهنمای ما برای رسیدن به مفهوم است. مثال دال: سرخی صورت
مدلول:همان که دال ما را به آن راهنمایی کرده است. مثال مدلول: خجالت
سوال: آیا سرخی صورت علت خجالت است؟!!! خیر
تعریف صحیح علیت: هر آنچه وجودش از خود نیست(و مقید است) علتی دارد که نسبت به او مطلق است.
نقد چهارم
مغالطه ی مصادره به مطلوب!! هیوم میگوید:
برای مفهوم علیت نمیتوان ما بازائی در عالم یافت و این یعنی مفهوم علیت فقط ذهنی و ساخته ی تخیل است.
توضیح: اصل ماجرا این پرسش است که آیا
الف) تمامی مفاهیم باید مابازائی محسوس داشته باشند
ب) یا ممکن است مابازائی با واسطه داشته باشند؟؟؟
هیوم بدون این که برهانی برای عقیده ی خود (که گزینه ی الف هست) ارائه دهد پاسخ پرسش را به (الف) صادر میکند و نظریه پردازی میکند!
نقد پنجم
هیوم توضیحی از چگونگی پیدایش مفهوم علیت ارائه میدهد که کار روانشناس است و توضیحی از چگونگی حکایت آن مفهوم از خارج ارائه نمیدهد که کار فیلسوف است!
نتیجه اینکه:به فرض درست بودن توضیحات هیوم، فقط نقدی روانشناسانه از نحوه ی آشنایی با اصلی یقینی صورت پذیرفته است که در غیر این صورت، اگر اصل علیت یقینی نباشد پس هیوم توضیح روانشناسانه ی خود را درمورد چه چیز ارائه داده است؟!!!
نقد ششم
هیوم میگوید از راه استدلال نمیتوان علیت را اثبات کرد زیرا این استدلال مغالطه ی مصادره به مطلوب است و چنین نیست که اگر کسی پیدایش پدیده را بدون علت بداند مرتکب "تناقض" شده باشد.نکته: بداهت امتناع تناقض همچون بداهت اصل علیت است
سوال: چرا هیوم امتناع تناقض را باور دارد؟؟؟ در صورتی که با تجربه نمیتوان امتناع تناقض را اثبات کرد!!!
نقد هفتم
هیوم در مقام مدافعت از توضیحاتش به پرسش های چرایی پاسخ میدهد و برای سخن های خود علت می آورد؟ آیا این نشان دهنده ی پذیرش اصل علیت به صورت ذاتی(علم حضوری) نمیباشد؟
علامه طباطبایی: کمترین دقت به ثبوت میرساند که پایه زندگی انسان و هر موجود جاندار با آن اندازه هوش و شعوری که دارد روی همین قانون علت و معلول استوار است؛ اگر چنانچه انسان و هر ذی شعور دیگر به علیت و معلولیت در میان خود باور نداشت هرگز کمترین حرکت و فعالیت از خود بروز نمیداد و هرگز چیزی را پیش بینی نکرده و در انتظارش نمینشست. از این بیان نتیجه گرفته میشود هر چیزی که وقتی نبود و پس از آن موجود شد باید علتی داشته باشد.
نقد هشتم
اگر اصل علیت به دلیل عادت ذهنی میباشد
1) آیا خود این عادت، علتی نیست که هیوم به آن اقرار کرده؟!
2) عادت چگونه پدید می آید؟هیوم میگوید بر اثر تکرار آیا تکرار علتی نیست که هیوم به آن اقرار کرده؟!
در تقسیم تصورات به انطباعات و مفاهیم میگوید: انطباعات علت مفاهیم اند و در جایی دیگر میگوید هیچ گاه مفهوم بدون انطباع محقق نمیشود . این ها به چه چیز برمیگردند؟ آیا این سخن ها خود جلوه هایی از اقرار به علیت نیست؟
جمع بندی:
هیوم توضیحی روانشناسانه از اصل علیت میدهد و آن را نفی میکند.حکایت او همچون انسانیست که فریاد بزند بگوید من انسان نیستم!!!در صورتی که با همین سخن انسان بودن خود را ثابت کرده است.انکار یا شک در علیت مساویست با اثبات علیت.نتیجه اینکه همانطور که هیوم اصل علیت را روانشناسانه بررسی کرده است روانشناسی نیاز است تا خود هیوم را از دیدگاه روانی بررسی کند چه بسا خود او دارای مشکلاتی روانی بوده باشد همچون انسانی که فریاد بزند بگوید من انسان نیستم...بیوگرافی هیوم ص 79: اگر چه ما در تئوریک به علیت شکاکیم ولی در دنیای واقعی غیر قابل کتمان هست این قانون به هرجا نگاه کنیم این رابطه مشهود است
به نقل از استاد تاریکی